داستانهایی کوتاه از زندگانی امام محمد باقر علیه السلام
داستانهایی کوتاه از زندگانی امام محمد باقر علیه السلام
ارتباط دوستانه با مردم
من گفتم : یابن رسول اللّه شما کارى مى کنید که هیچکس از مردم نزد ما نمى کنند و اگر یک بار هم چنین کنند زیاد است .
حضرت فرمود: مگر ثواب مصافحه را نمى دانى ؟ دو مومن به یکدیگر مى رسند و یکى با دیگرى دست مى دهد پس همواره گناهان آندو مى ریزد همان گونه که برگ از درخت مى ریزد و خدا به آنها توجه مى کند تا از یکدیگر جدا شوند.2
سوال از ولایت
وقتى از خوردن فارغ شدیم امام علیه السلام فرمود: اى ابا خالد! این غذا را چگونه دیدى ؟
عرض کردم : فدایت شوم من غذائى گواراتر و پاکیزه تر از این ندیده بودم اما به یاد این آیه درکتاب خدا افتادم :
ثم لتسالن یومئدعن النعیم آنگاه در روز قیامت از نعمتها سوال مى شوید.
امام علیه السلام فرمود: از اعتقاد حقى (ولایت ائمه علیهم السلام ) که بر آن هستید سوال مى شوید.3
اطعام شیعیان
عرض کردم : نه .
امام علیه السلام فرمود: در هر ماه چطور؟
عرض کردم : نه .
حضرت فرمود: درهر سال چطور؟
عرض کردم : نه .
امام علیه السلام گفت : سبحان اللّه ، آیا دست یکى از شیعیان ما را مى گیرى و به خانه ببرى و به او غذا دهى تا سیر شود؟ به خدا سوگند این کار بهتر از آزاد کردن برده اى است که از فرزندان حضرت اسماعیل باشد.4
نهى از منکر امام علیه السلام
از روى شرم و حیا سر در گریبان افکندم و توبه کردم .
امام باقر علیه السلام فرمود: شوخى با زن نامحرم را تکرار نکن.5
تبریک به عمال ستمگران
او عرض کرد: فدایت شوم از طرف حکومت (ظالم ) براى مدینه فرماندارى تعیین شده است و مردم به دیدار او مى روند تا به وى تهنیت گویند.
امام علیه السلام فرمود: به نزد او مى روند تا بخاطر پست جدیدش به او تبریک گویند در حالى که او درى از درهاى جهنم است.6
تسلیم
با خود گفتند: اگر این کودک از دنیا برود مى ترسیم امام علیه السلام را آن گونه ببینیم که نمى خواهیم در آن حال باشد.
چیزى نگذشت که صداى شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام علیه السلام از دنیا رفت . آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیکه چهره او شاد بود و ناراحتى ها قبل از سیماى او بر طرف شده بود.
آنها به امام علیه السلام عرض کردند: فدایت شویم ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند حالتى پیدا کنید که ما هم بخاطر اندوه شما غمگین شویم .
حضرت به آنها فرمود: ما مى خواهیم کسى را که دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم اما وقتى امر الهى فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم.7
مجالست شیعیان با یکدیگر
عرض کردم : آرى به خدا، با یکدیگر خلوت مى کنیم (در مجالسى که مخالفین شیعه نباشند با یکدیگر مى نشینیم ) و گفتگو مى کنیم و آنچه مى خواهیم (از ویژگیهاى شیعه ) بیان مى کنیم .
حضرت فرمود: همانا به خدا من دوست دارم که در بعضى از آن مجالس با شما باشم ، به خدا بود و نسیم (عقاید و گفتار حق شما) را دوست دارم ، شما هستید که از دین خدا و دین ملائکه او برخوردارید، پس با تلاش و تقوا (خود و ما را) کمک کنید.8
اسلام حقیقى
امام علیه السلام : آرى .
عرض کردم : من از شما پرسشى دارم که مى خواهم به من پاسخ دهید زیرا چشمم نابینا است و کمتر راه مى روم و همیشه نمى توانم شما را زیارت کنم .
امام علیه السلام فرمود: سوال خود را بپرس .
عرض کردم : مرا از دینى که شما و خاندانتان خدا را بر اساس آن عبادت مى کنید آگاه کن تا من هم بر اساس آن خدا را دیندارى کنم .
امام علیه السلام فرمود: با سخنى کوتاه سوال بزرگى کردى ، به خدا سوگند همان دینى که خود و پدرانم خداوند را به آن دیندارى مى کنیم به تو مى گویم .
1-شهادت به یگانگى خداوند و رسالت محمد صلى اللّه علیه و آله
2-اقرار به آنچه پیامبر صلى اللّه علیه و آله از جانب خداوند آورده است .
3- محبت به دوست ما و دشمنى با دشمنان ما.
4- پیروى از فرمان ما.
5-انتظار قائم ما.
6-کوشش (در انجام واجبات ) و پرهیز از محرمات.9
ویژگیهاى شیعه
امام علیه السلام فرمود: آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟ آیا نیکوکار از خطا کار در مى گذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر همکارى و برادرى دارند؟
عرض کردم : نه .
حضرت فرمود: آنها شیعه نیستند شیعه کسى است که این کارها را انجام دهد.10
دست دادن با دیگران
امید بدون عمل
مردى از انصار که سعد نام داشت عرض کرد: فدایت شوم : غلو کننده کیست ؟
حضرت فرمود: مردمى که درباره ما چیزى گویند که ما خود نمى گوئیم اینها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم .
آن مرد سوال کرد: عقب مانده کدام است ؟
امام علیه السلام فرمود: کسى که طالب خیر است ، خیر و نیکى به او مى رسد و به همان مقدار نیتش پاداش دارد.
آنگاه رو به ما کرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتى نداریم و میان ما او خویشاوندى نیست و بر خدا حجتى تداریم و جز با اطاعت بسوى خدا تقرب نجوییم . پس هر کس از شما که مطیع خدا باشد دوستى مابراى او سودند باشد و هر کس از شما نافرمانى خداوند کند دوستى ما سودش ندهد. واى بر شما مبادا فریفته شوید.12
توجه به آخرت
عرض کردم فدایت شوم دل گرفتگى و اندوه شما چیست ؟
حضرت فرمود: اى جابر! همانا خالص و صافى دین خدا به دل هر کس در آید از غیر او بگردد.
تاى جابر! دنیا چیست و امیدوارى چه باشد؟ مگر دنیا غیر از خوراکى است که خوردى یاجامه اى که پوشیدى یازنى است که به او رسیدى ؟
اى جابرگ همانا مومنین به ماندن در دنیا دل بسنتد و از رسیدن به آخرت گریزى ندارد.
خرت خانه بقا و دنیا خانه فناست ، ولى اهل دنیا غافلند و گویا مومنانند که آگاه و اهل تفکر و عبرتند: آن چه با گوشهاى خود مى شنوند آنها را از یاد خدا کر نکند و هر زینتى را که چشمشان بیند از یاد خدا کورشان نسازد. پس به ثواب آخرت رسیدند چنانکه به این دانش رسیدند.
که اهل تقوا کم اهل دنیا هستند و تو را از همه بیشتر یارى کنند. اگر به یاد خدا باشى تو را یارى کنند و اگر فراموش کنى به یاد آورند. امر خدا را یاد آور مى شوند و بر ان ایستادگى مى کنند. براى دوستى پروردگارشان دل از همه چیز کنده و بخاطر اطاعت مالک خویش از دنیا در هراسند و ار صمیم دل به خداى عز وجل و محبت او متوجه شده و فهمیدند که هدف اصلى همین است بخاطر عظمتى که دارد.
پس دنیا را چون باراندازى دان که در آن بار انداخته و سپس کوچ خواهى کرد.13
گریه هاى امام باقر علیه السلام
«افلح » غلام امام باقر علیه السلام بود، او مى گوید: من با امام باقر علیه السلام به زیارت خانه خدا رفتیم ، وقتى امام علیه السلام وارد مسجد شد از آنجا نگاهى به خانه خدا کرد و گریه کرد تا اینکه گریه اش بلند شد.
عرض کردم : پدر و مادرم فدایت باد مردم شما را مى بینند آهسته تر گریه کن .
امام علیه السلام فرمود: واى بر تو اى افلح چرا گریه نکنم شاید خداى تعالى به من نظر کند و در قیامت رستگار شوم .
آنگاه خانه خدا را طواف کرد و سپس آمد در نزد مقام نماز گذارد وقتى سر از سجده برداشت جاى سجده اش از اشکهاى چشمانش خیس شده بود و هر گاه مى خندید مى گفت :الهم لاتمقتنى14
یعنى خداوندا مرا به دشمنى نگیر 15
حق آل محمد علیه السلام
الحمداللّه رب العالمین و صلى اللّه على محمد و اهل بیته .
وقتى آن مرد چنین گفت : امام علیه السلام هم جواب عطسه او را داد.16
یعنى به او یرحمک اللّه گفت سعدبن ابى خلف گوید: حضزت باقر علیه السلام هر گاه عطسه مى زد و به او یرحمک اللّه مى گفتند، در جواب مى فرمود « یغفر اللّه لکم و یرحمکم » و هر گاه کسى نزد او عطسه مى زد به او مى فرمود: یرحمک اللّه عزوجل17
ذکر خدا
همواره صبح ما را جمع مى کرد و دستور مى داد ذکر خدا مى گوئیم تا خورشید طلوع کند هر یک از ما مى توانست قرائت قرآن کند مى فرمود: قرائت قرآن کنیم و هر کس نمى توانست قرآن بخواند مى فرمود: ذکر خدا گوئیم.18
حفظ یاران
به منزل بازگشتم و در حالى که ناراحت بودم بر تحت دراز کشیدم بى خوابى مرا گرفت و همین طور فکر مى کردم که چرا امام علیه السلام بخ اجازه ملاقات نداد و به مخالفین و منحرفینم از اسلام و ولایت اجازه داد. در همین فکرها غوطه ور بودم که صداى در را شنیدم .
گفتم : کیست ؟
امام باقر علیه السلام . حضرت فرمود: هم اکنون نزد مابیا. لباسهایم را پوشیدم و با او به راه افتادم تا اینکه به حضور امام علیه السلام رسیدم . او فرمود: اى محمد! نه فرقه و نه قدریه و نه حروریه و نه زیدیه بلکه حق با ماست . من اگر تو را به حضور نپذیرفتم بخاطر این دلایل بود(شاید بخاطر حضور جاسوسان حکومت بوده که او را نشناساند و آزار ندهند. من هم دلایل امام علیه السلام را پذیزفتم و خیالم راحت شد19.
حضور در میدان کار
نزد خود گفتم : بزرگى از بزرگان قریش است که در این هواى گرم در طلب دنیا حرکت مى کند. مى روم و او را نصیحت مى کنم نزدیک رفتم و سلام کردم ، او هم در حالى که غرق کرده بود و نفس مى زد جواب سلام مرا داد.
عرض کردم : بزرگى از بزرگان قریش در این ساعت و با این حال در طلب دنیا حرکت مى کند؟
اگر در این حال مرگ تو فرا رسد چه خواهى کرد؟
حضرت خود تکیه به دیوار داد و گفت : به خدا سوگند اگر مرگم در این حال فرا رسد در حالى فردا رسیده است که در اطاعت از خداوند تعالى بسر مى برم که مى خواهم با سعى و تلاش خود را از نیازمندى به تو و دیگران حفظ کنم و این ترسى ندارد، ترس من باید از آن جهت باشد که مرگم در حال معصیت فرا رسد.
عرض کردم : خداوند تو را مورد رحمت خود قرار دهد، خواستم تو را موعظه کنم اما تو مرا موعظه کردى.20
شیعه واقعى
حضرت به او فرمود: بر او فخر نکن . اموالى را که دارى اگر براى خودت خرج کنى برایت دوست داشتنى تر است .
امام علیه السلام فرمود: پس ،تو شیعه نیستى ، زیرا ما اگر مالى براى برادران مومن خود خرج کنیم دوست داشتنى تر است تا براى خود خرج کنیم . تو این گونه بگو که من از دوست داران شما هستم وامید نجات به محبت شما دارم .21
پی نوشت :
1- سوره صافات ، آیه 83 و 82.
2- بحارالانوار، ج 68، ص 156.
3- بحار الانوار، ج 78، ص 156.
4- اصول کافى ، باب المصافحه .
5- بحارالانوار، ج 46، ص 297.
6- سفینة البحار، ج 2، ص 83.
7- بحارالانوار، ج 46، 247.
8- وسائل الشیعه ، ج 12، ص 135.
9- وسائل الشیعه ، ج 2، ص 918.
10 اصول کافى ، باب مذاکره و گفتگوى برادران .
11- اصول کافى ، دعائم الاسلام ، ح 10.
12- اصول کافى ، باب الطاعة و التقوى
13- اصول کافى ، باب ذم الدنیا و الزهد فیها، ح 16
14- بحارالانوار، ج 46، ص 290.
15- بحارالانوار، ج 46، ص 290.
16- اصول کافى ، باب العطاس و التسمیت ، ح 9.
17- اصول کافى ، باب العطاس و التسمیت .
18- بحارالانوار، ج 46، ص 298.
19- بحارالانوار، ج 46، ص 271.
20- بحارالانوار، ج 46، ص 286.
21- بحار الانوار، ج 68، ص 156.